رسته‌ها
زمستان 62
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 22 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 22 رای
خلاصه : در دی ماه 1362 جلال آریان، استاد بازنشستۀ دانشکدۀ نفت آبادان، به طور اتفاقی به همراه دکتر فرجام، متخصص کامپیوتر ازآمریکا به اهواز می رود تا ادریس پسر بسیجی مستخدمش را که در خلال جنگ مفقود شده است، بیابد.وی سپس با دکتر فرجام جوان که می خواهد مرکز کامپیوتری را برای شرکت نفت راه اندازی کند، بیشتر آشنا می شود. دکتر فرجام با مقررات دست و پا گیر اداری و گزینش صلاحیت های درگیر شده، از کار دلسرد می شودو سپس به خاطر نجات جان سربازی که چشمان نامزدش شبیه نامزد فوت شده اوست، به جای سرباز به خط مقدم رفته، شهید می شود تا سرباز بتواند با کارت او به خارج کشور فرار کند.جلال آریان نیز که برای نجات مریم شادمان از دست مردی مذهبی و بی رحم به نام ابو غالب، مجبور به ازدواج مصلحتی با او شده، بالاخره، ادریس را که حالا معلول شده، پیدا کرده،با او به طرف تهران باز می گردد. در خاتمه جلال آریان با خود می اندیشد که چرا بایستی به همراه منصور فرجام متخصص کامپیوتر به اهواز رفته باشد و اکنون با ادریس، سیگار فروش معلول بازگردد؟
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
463
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1392/07/07

کتاب‌های مرتبط

قلب سنگی
قلب سنگی
0 امتیاز
از 0 رای
نامه ای به دنیا
نامه ای به دنیا
4.6 امتیاز
از 32 رای
لاله برافروخت
لاله برافروخت
4.5 امتیاز
از 41 رای
مویه زال
مویه زال
4.1 امتیاز
از 22 رای
Crime and Punishment
Crime and Punishment
4.4 امتیاز
از 15 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی زمستان 62

تعداد دیدگاه‌ها:
8
دوستان سپاسگذار میشم یه جا آپلود کنید یا برام میل کنید
دوستان شما شبا کی سر میزنین که تا تنور داغه نون گیرتون بیاد ؟
عجب سرعت عملی.خوب اگه قراره یه کم بعد نباشه اصلا چرا باشه؟
آقا اگه لینک داشتید ما رم بی نصیب نذارید. باتشکر
سلام دوستان
به یک جوونمرد برای لینک کمکی این کتاب نیازمندیم متاسفانه دیشب خواب موندیم.:x
:-)
متشکرم دوست گرامی
زمستان 62
اولین سال ازدواج من....البته من از اواخر شهریور 62 آمدم اهواز
شهر غریب بود برام ...یک تهرانی، یک کسی که جز شوهر و خانواده شوهرش کسی را نمیشناخت .
این داستان که اوایلش را خواندم منو به آن دوران برد ، دوران جنگ تحمیلی عراق و ایران که در تمام مدتش من اهواز رو ترک نکردم حتی زمانیکه موشک باران میشد.
زمستان 62
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک